Famoun Logo
سلام، لطفا وارد شوید
ثبت نمایشنامه
خانه نمایشنامه تالیفی کالیبراسیون

کالیبراسیون photo

کالیبراسیون

(0 رای ثبت شده)
Sample Profile Picture شاهین پاکزاد

خلاصه داستان:

علی و مریم زوجی جوانی هستند که قبل از کرونا عقد کردند. اما به علت کرونا و همچنین دلایل دیگر هنوز نتوانسته اند عروسی بگیرند و زندگی مشترکشان را شروع کنند. آن دو میخواهند بدون گرفتن عروسی، به خانه خودشان بروند اما با مخالفت خانواده شان روبرو می شوند. آنها برای متقاعد کردن خانواده شان نقشه ای طرح ریزی میکنند.

ملاحظات: نامشخص

نوع اثر: نمایشنامه تالیفی

زمان: 60 دقیقه

ژانر: کمدی

مخاطب: بزرگسال

تعداد پرسوناژ: (0 کودک - 4 مرد - 4 زن)

نوع اجرا: 2 پرده

مضمون اثر: دروغ, بارداری, خطای_پزشکی

امتیازدهی:
Sample Profile Picture
...

علی: ما الان مستأجریم. تو بیکار شدی. با یکی دو کیسه خنزر پنزر جو گرفته تو رو؟ فکر کردی همیناست؟ وقتی چهارتا پلاستیک شده 10 میلیون، ببین سرویس خواب و لباس و .... چقدر میشه.
مریم: علی ما اگر میخواستیم به خونه خریدن فکر کنیم که باید صد سال دیگه بچه‌دار بشیم. قرارمون نبود که خونه بخریم بعد بچه دار بشیم. بیکاری من هم آخر اول اتفاق می افتاد. من هر وقت باردار می شدم بعد از چند ماه بیکار می شدم دیگه. چیز جدیدی نیست. قرارمون این بود وضعیت کاری تو که استیبل شد بچه دار بشیم. الان هم خدا رو شکر راضی هستی از کارت.
علی: اصلا مگه فقط مسائل مادیه؟! بله ما از نظر مالی جلوتر از برنامه مون هستیم ولی تازه دو روزه اومدیم خونه خودمون. یعنی تو نمیخوای یه مدت دو نفری از زندگی لذت ببریم.
مریم: خوب سه نفری از زندگی لذت میبریم. ما شانس اینو داریم که خانواده‌هامون مثل شیر پشتمون هستن. بخدا خیلی‌ها این شانس رو ندارن. من هم مثل تو نمیخواستم الان بچه‌دار بشیم ولی الان میبینم همه چیز آماده است، همه از نظر روحی و روانی برای حضور بچه آماده هستند. ما هم که از قبل میخواستیم بچه‌دار بشیم. حالا یک سال زودتر. چرا دست دست کنیم. همه چی درست میشه بخدا. توی اون دو هفته که دنبال خونه بودیم، نمیدونی مامانا چطور با من رفتار میکردن. میگفتن بارداری و کلی نازم رو میکشیدن
علی: تو هم باورت شد که بارداری؟
مریم: نه ولی حسش کردم.
علی: بچه رو حس کردی؟
مریم: نه خره. چجوری بگم. حس یک زن باردار رو داشتم. انگار واقعا سنگین بودم.
علی: شام سنگین خورده بودی عزیزم. وقتی میگم جو گرفته تو رو میگی نه. بله عزیزم ما میخواستیم بچه‌دار بشیم اما نه به این زودی. تو آمادگیش رو داری، خانواده هامون آمادگیش رو دارن اما من چی؟ من که ندارم. کسی با من به شکل یک پدر رفتار نکرده که من چیز خاصی حس کنم. گذشته از رفتار دیگران، خودم. من اصلا در این باره فکر نکرده بودم. تمام چیزی که برنامه‌ریزی کرده بودیم این بود که یکی دو هفته نقش بازی میکنیم و بعد همه چیز بر میگرده به روال عادی خودش. داری صحبت از بچه‌دار شدن میکنی نه اینکه عروسک بگیریم.
مریم: خوب تو بگو یک سال دیگه چه امتیازی کسب میکنیم که الان نمیتونیم؟
علی: ببین....
مریم: خونه میخریم؟ کارت عوض میشه؟ جهش عجیب غریبی تو درآمدمون ایجاد میشه؟ چی؟
علی: آمادگی ذهنی....
مریم: من هم افتادم تو بازی و الان در اوج آمادگی جسمی و ذهنی‌ام (با لبخند)
علی: آمادگی جسمی چطوریه دیگه؟
مریم: خانومها چطور آماده جسمی میشن برای بچه‌دار شدن؟ (با ناز و عشوه)
علی: اون آمادگی جنسیه خانمم. الان تو این وضع مملکت، الهه باروری هم که باشی، من صلاح نمیدونم. تو انگار تو باغ نیستی. هر روز یه بحران داریم. بحران اقتصادی، بحران بین الملل، بحران اجتماعی. تو خودت از این وضعی که داریم راضی هستی که میخوای یکی دیگه رو هم بیاری؟
مریم: علی لطفا حرفای روشنفکری زرد اینستاگرامی رو تحویل من نده. انگار فقط ما بحران داشتیم و فقط هم در دوره ما بوده. همه این بحران ها از آغاز تمدن بشر بوده.
علی: اینا روشنفکری زرد نیست اینا واقعیت جامعه است. من و تو خودمون زاده بحران جنگ و انقلابیم. خیلی حال روحی و روانی مون الان خوبه؟
مریم: اینا ربط گوز و شقیقه است. اروپا هم دو تا جنگ جهانی رو دید. حرفات خیلی بی ربطه. اولا اگر حال روحی و روانی ات خوب نبود بیخود کردی اومدی ازدواج کردی. ثانیا. ما با هم صحبت کرده بودیم. من فکر میکردم این مسائل برای ما حل شده باشه.
علی: بله صحبت کرده بودیم. من هم گفته بودم دوست دارم بچه دار بشم. ولی تا وضع مملکت درست نشه نمیتونم....
مریم: (مریم سکوت میکند و پس از مدتی) وضع مملکت رو من و تو نمیتونیم درست کنیم. فکر نو و نسل نو میخواد. (بلند می شود و به اتاق می رود. مدتی در سکوت سپری می شود.)
علی: اصلا اینا هیچی. محاسباتت غلطه خانم.