متن های جذاب
فیلتر ها
حذف فیلتر ها55 دقیقه
فیصل و فیصل که هر نفرشان از دو پدر هستند مثل پدرهاشون عاشق دختری بنام سلیمه هستند ، سلیمه با فیصل که پدرش لفته است بر خلف سلیمه با فیصل از ازدواج می کند ، فیصل به قتل می رسد هم خدمتی دوست فیصل پسر لفته در قسمتی از زمان گم شده است و از شب حادثه چیزی به خاطر ندارد که پرده از مرگ فیصل برداشته می شود .. حکایت و روایتی از مردن آدمها نه از مرگ جسم بلکه مرگی از روح و روان ....
تعداد پرسوناژ: 3 مرد - 2 زن - 0 کودک یا نوجوان
60 دقیقه
در یک مکانی سرتاسر سفید و خالی گویا همه چیز از بین رفته هیچ چیزی وجود ندارد زمینی صاف و بی مکان و زمان انسان هایی در این مکان سرگردان و تلاش برای رهایی از این وضعیت و تلاش برای ادامه دادن این نمایشنامه زوال همه چیز است زوال خانواده، زوال اجتماع، زوال دنیا و تلاش برای ادامه دادن در این داستان خط داستانی خطی و مستقیمی وجود ندارد و هزاران داستان در آن میتواند وجود داشته باشد.
تعداد پرسوناژ: 4 مرد - 0 زن - 0 کودک یا نوجوان
30 دقیقه
وقتی تو بودی برف می آمد، داستان زندگی آصف است. مردی که اکنون دارد قصه ی زندگیش را از روزگاری که کنار پل سی و سه چشمه ( یا سی و سه پل ) عکاسی می کرده، برای خواهرزاده اش روایت می کند. او در روایتش از زنی می گوید که آن زمان هراز وندگاهی می آمده کنار پل می ایستاده یا دور میدان بی مجسمه راه می رفته و از رهگذران راه شیراز را می پرسیده و بعد می رفته تا روزی دیگر بیاید و شاید هم نیاید. آصف در این رفت و آمدها شیفته و عاشق آن زن می شود. اما هرگز به او نمی گوید. شاید نمی توانسته بگوید. چون آن زن انگار هیچکس را نمی دیده. تا روزی که...
تعداد پرسوناژ: 1 مرد - 1 زن - ندارد کودک یا نوجوان
۳۵ دقیقه
متن داستان زندگی زنی است به نام عصمت. حشمت همسر او زندگی را برای دست یافتن به شرایط بهتر رها می می کند و می رود تا با پول بسیار برگردد. اما همه چیز خیال است. او نمی تواند و گرفتار می شود. زن از مرد یک بچه می خواسته که مرد توانایی انجام آن را هم نداشته است.
تعداد پرسوناژ: ندارد مرد - دو زن - ندارد کودک یا نوجوان