به طور متوسط هر پانصد سال یک بار در راه شیری یک کهکشان به‌وجود می آید. احتمال فراوانی بر اساس چنین اعجابی در مورد راه‌های شیری دیگری که ما می‌شناسیم نیز وجود دارد. این احتمال وجود دارد که یک فاجعه‌ی جهانی همان‌طور که من در این قطعه‌ی نمایشی نوشته‌ام در جای جای این کهکشان رخ دهد. کسی نمی‌داند شاید هر سال، هر ماه و یا هر روز و یا حتی هر لحظه! بنابراین نمایشنامه‌ی من هم بعید و هم واقعی است. اما این قطعی نیست چرا که سیاره‌ای که من تصویـرش را نوشته‌ام، سیاره‌ی ماست. من سیاره‌ی قابل زندگی دیگری را نمی‌شناسم، اگرچه موارد غیر‌قابل تصور دیگری را می‌توان متصور شد.

دو زوج بعد از جند سال که از فوت بچه هایشان می گذرد به دیدار هم می ایند. این دیدار با حرفهای روزمره اغاز می شود و سپس فاجعه های انسانی یکی پس از دیگری اتفاق می افتد. انها هر کدام دیگری را مسئول مرگ بچه هایشان می دانند .

رها و سهیل قصد دارند به خونه ی جدیدشان نقل مکان کنند. هر شب رها خوابی می بیند که در ان خواب مسلم یکی از کسانی که قبلا می شناخته با او حرف می زند. در بیداری و خواب رها دو دنیای متفاوت را تجربه می کند و نمی داند کدام یک از این دو دنیا را انتخاب کند.

نمایش در سه مقطع زمانی می گذرد، دوران سربدارن، دوران جنگ تحمیلی و زمان حال . در هر سه دوره اشخاص نمایش درگیر یک سوال هستند.و میان عشق و ایمان کدام ارجح است.