متن های جذاب
فیلتر ها
50 دقیقه
نا مشخص
تعداد پرسوناژ: 2 مرد - 0 زن - 0 کودک یا نوجوان
60 دقیقه
سه پیرمرد که از دوستان قدیمی هستند تصمیم گرفته اند به یاد ایام جوانی یک سفر هیجان انگیز تجربه کنند. با توجه به بیماری یکی از این سه، احتمالا آخرین سفر زندگی شان است. آنها پولی که برای بازنشستگی و آخر عمر پس انداز داشتند را برای سفر بر میدارند. مقصد هتلی در جزیره ی کیش است. یک اتاق بزرگ روزهای اول سال رزرو می کنند. هواپیما آنها بخاطر بارش باران رشت با تاخیر حرکت می کند. از سوی دیگر در کیش پسر جوانی راننده تاکسی هتل های مختلف است و افراد پولدار را در شهر می چرخاند. خانه و زندگی پسر دچار مشکلاتی شده و صاحب خانه ی او اسباب و اثاثیه ی او را در شهر خودش بیرون انداخته است. یک پیرمرد پولداری مسافر اوست که به تازگی از کانادا آمده و می گوید تمام ثروت خود را در ایران جا گذاشته و با چمدانی که برایش خیلی مهم است هرروز اینور و آن ور می رود. مرد جوان نقشه ای می چیند که در آن نیاز به یک پیرمرد داشته و باید در هتلی که اتاقش به اتاق پیرمرد دید داشته باشد اتاقی بگیرد. در روزهای اول عید معمولا اتاق هتل های بزرگ پر هستند. او با توجه به آشناییتی که داشت با وعده و وعید به مسئول پذیرش، یک اتاق را که مسافران آن نیامده بودند می گیرد. به کمک همکار خود که یک پیرمرد است، می خواهند آماده ی چیدن نقشه شوند که همکار او برای کاری پایین می آید و پس از چند لحظه پیام میدهد که حاضر نیست در این نقشه به او کمک کند چرا که برای سن او خیلی خطرناک است و نمی خواهد در این راه سهیم باشد. مرد جوان عصبانی شده و در همین حین چند پیرمرد در اتاق را محکم میزنند. آنان خسته از راه رسیده اند و میگویند اتاق مال آنهاست و از قبل رزرو کرده بودند. مرد جوان عصبانی است و می گوید اتاق را با پول زیادی کرایه کرده است. مدیر هتل از این اشتباه مسئول پذیرش خود عصبانی است اما کاری از دستش بر نمی آید. در این روزها هیچ اتاق خالی دیگری در هتل وجود ندارد. هیچکدام از طرفین هم راضی به ترک این اتاق نیستند. تا اینکه ....
تعداد پرسوناژ: 6 مرد - 0 زن - 0 کودک یا نوجوان