متن های جذاب
فیلتر ها
حذف فیلتر ها50 دقیقه
اسکندر نه چندان کبیر همان طور که از نامش پیداست درباره ی نه چندان کبیر بودنِ اسکندر است. مشخص است که نمایشِ نه چندان کبیر بودنِ کسی در یک داستان نمی آید و به چند گزاره نیاز دارد. در صحنه ی اول، ادعای نکتالبو درباره ی پرت شدنش به دره توسط اسکندر بیان می شود که پدر و مادر اسکندر یعنی فیلیپ و اولمپیاس این واقعیت مسلم را با وجود شواهد فراوان نمی پذیرند. در صحنه دوم، فیلیپ و اولمپیاس در مورد تربیت اسکندر و استخدام ارسطو به عنوان معلم او با هم بحث و گاهی مشاجره می کنند. در صحنه سوم، فیلیپ تصمیم خود برای کشورگشایی را به بهانه ی گسترش آرمان ها و تمدن یونان اعلام می کند که با اعتراض یونانی مقیم دربارش روبه رو می شود. در صحنه چهارم، متوجه می شویم که فیلیپ توسط یکی از محافظانش و به تحریک اولمپیاس کشته شده اما اسکندر از این اتفاق ناراحت نیست. در صحنه پنجم، اسکندر مقدمات جنگ با ایران را فراهم می کند و درباره ی لشکر ایران اطلاعاتی جمع آوری می کند تا در جنگ از آن استفاده کند. در صحنه ششم، اسکندر پس از فتح ایران از غنایم بهره می برد و به خوشگذرانی می پردازد. در صحنه هفتم، به اسکندر با از دست دادن دوست قدیمیش هفاستیون ضربه ی روحی وارد می شود و طبیبی که نتوانسته او را درمان کند، مجازات می کند. در صحنه هشتم که آخرین صحنه است، اسکندر جان می دهد. بدون وارث بودن او و پاره پاره شدن فرمانروایی اش به دلیل اقداماتی که خود او و مادرش در هنگام به قدرت رسیدن برای حذف رقبا و دیگر مدعیان تاج و تخت انجام داده اند، توسط نکتالبو و یونانی مورد بحث قرار می گیرد.
تعداد پرسوناژ: 5 مرد - 1 زن - 0 کودک یا نوجوان
40 دقیقه
چند فرد تحصیل کرده به دلیل نداشتن شغل و مشکلات مالی اقدام به دزدیدن فرزند یک فرد ثروتمند می کنند، پروژه ی آنها بسیار حساب شده و با برنامه ریزی پیش می رود. در ابتدا برای پروژه ۳ فاز تعریف شده: یکم محاسبات، دوم دزدیدن بچه و سوم دریافت پول و پس دادن بچه... نام پروژه شبدر است چون شبدر معمولاً سه پر دارد. همه چیز خوب پیش می رود تا اینکه در جایی که هیچ کس فکرش را نمی کند به مشکل برمی خورند. نام پروژه به «شبدر چهارپر» تغییر می کند. در طبیعت هم، شبدر چهارپر پیدا می شود که نتیجه ی تغییرات غیرعادی در شبدر سه پر است. شبدر چهارپر نشانه ی خوش شانسی است، مخصوصاً اگر تصادفی پیدا شود.
تعداد پرسوناژ: 5 مرد - 1 زن - 0 کودک یا نوجوان
50 دقیقه
لاک پشت و گربه که دوستان خرگوش هستند و با او زندگی می کنند از طریق اخبار تلویزیون متوجه ورود یک گرگ به محل زندگی خود می شوند. بلافاصله پس از آن روباهی وارد می شود و ادعا می کند که عضو «انجمن حمایت از خرگوش ها» است و می تواند در مقابل خطر گرگ از خرگوش محافظت کند. او موفق می شود اعتماد لاکپشت و گربه را جلب کند اما خرگوش به او کاملاً بدبین است. با وجود رفتارهای مشکوک روباه، خرگوش نمی تواند ادعای خود را به دوستانش ثابت کند و از طرف آنها متهم به بدبینی و پیش داوری می شود. لاکپشت و گربه مجبور به ترک چند روزه ی خانه می شوند و آنقدر به روباه اعتماد دارند که خرگوش را از بیم گرگ به او می سپارند اما روباه پس از رفتن آنها به خرگوش حمله می کند. لاکپشت و گربه پس از بازگشت با عدم حضورِ روباه و خرگوش در خانه روبه رو می شوند و ....
تعداد پرسوناژ: 3 مرد - 2 زن - 0 کودک یا نوجوان