متن های جذاب
فیلتر ها
حذف فیلتر ها60 دقیقه
ملخ ها حمله کردند، در مکان نامعلوم و انتزاعی چند نفر که از حمله ی ملخ ها جان سالم بدر برده اند گرد هم آمده و برای زنده ماندن در تلاشند در این مسیر گذشته ی خود را مرور میکنند و به شناخت جدیدی از خود میرسند در این میان دختر بچه ای معصوم با نام نوری که لبخند میزند مسیر را برای آنها روشن میکند در نهایت مرگی انتزاعی دارند که شروع تولدی دیگر است.
تعداد پرسوناژ: 6 مرد - 0 زن - 1 کودک یا نوجوان
60 دقیقه
در سال 1970 شش شهروند انگلیسی از طبقات اجتماعی متفاوت از غرق شدن کشتی مسیر انگلیس به هند نجات به پیدا کرده و در جزیره ای آتشفشانی در دریای سرخ گیر می افتند در این هنگام جنازه ای را می بینند و کشمکشی بین اشخاص بنا بر اعتقادشان بر سر دفن جسد اتفاق می افتد و درنهایت با رای گیری و انتخاب رهبر میان خودشان ، پیرمرد 70 ساله به نام آلبرت پیر را انتخاب و با توجه به مسیحی بودن جنازه تصمیم به ساخت تابوت و دفن او می کنند اما زمانی که برای آوردن مصالح می روند و بازمیگردند متوجه می شوند جنازه را آب برده است بنابراین عدم صلاحیت پیرمرد توسط شخص سیاستمدار رد و خود را بعنوان رهبر گروه مشخص میکند و دستور میدهد عده ای به شرق و عده ای به غرب بروند. در بازگشت سیاستمدار خبر مرگ فرد ملاک دار و ثروتمندی که به سمت غرب با او بود را می آورد که چون چاق بوده نتوانسته فرار کن و توسط حیوان درنده ای کشته است. شخص دیگری که نویسنده بوده و بر ضد سیاستمدار برای فهمیدن حقیقت به غرب میرود اما صدای فریاد کشته شدن او نیز شنیده میشود، پیرمرد از فشار زیاد سکته میکند و پسر جوانی که قصد خودکشی در دریای سرخ را داشته و ساستمدار از گروه می مانند و با توجه به مهربان بودن و معتقد بودن پیرمرد تصمیم میگیرند تابوت را برای او بسازند تا جنازه اش روی زمین نماند آنها برای آوردن مصالح به سمت دریا می روند اما پسر جوان باز نمیگردد.در نهایت سیاستمدارو جنازه ای که زنده شده بوده در حال گپ و گفت دیده میشوند و مشخص میشود در هنگام برگشت ساستمدار زودتر رسیده ، جنازه زنده شده و متوجه شده از کارگران حرفه ای کشتی ست و میداند کشتی بعدی چه مدت بعد می آید و با هم نقشه کشیده بدند که تعداد نفرات را برای داشتن منابع بیشتر در جزیره از بین ببرند در نهایت کارگر با چوب علامتی می سازد تا کشتی نجات آن ها را پیدا کند اما پس از اتمام کار او توسط سیاستمدار کشته میشود،کشتی سر میرسد اما در زمانی که سیاست مدار دست تکان میدهد آتفشان فعال شده و کشتی دور میشود و ساستمدار نیز کشته می شود،در آن هنگام تاناتوس الهه مرگ مانیفست خود را خطاب به انسان ها صادر میکند.
تعداد پرسوناژ: 7 مرد - 0 زن - 0 کودک یا نوجوان
15 دقیقه
ساعاتی قبل از مهاجرت؛ مرد نویسنده همراه با همسرش در حال جمع آوری وسایل خود و چیدن آنها در چمدان هستند اما هرکاری میکنند آلبوم عروسی شان در چمدان جا نمیشود. عاقبت تصمیم میگیرند عکسها و آدم های داخل عکس را جور دیگری با خود به آنور آب ببرند.
تعداد پرسوناژ: 1 مرد - 1 زن - 0 کودک یا نوجوان