متن های جذاب
فیلتر ها
حذف فیلتر ها5 دقیقه
۱۳ دی بود ، سوز اول زمستون داشت استخونامو میزد ، دلشوره داشتم ، اما نمیدونستم از کجا و برای چی ؟ هرچی میگذشت این حس بهم بیشتر و بیشتر غالب می شد ، انگار توی دلم هزارتا آدم داشتن رخت چرک چنگ میزدن ، ساعت از نیمه شب گذشته بود توی خیابون راه میرفتم و بی قرار بودم ، حس میکردم قراره یه داغ تازه به سینم بشینه ، حس و حال روزای جنگو داشتم ) گروه فرم ، فرمی با محتوای جنگ اجرا می کند. ( ، که الی تموم دست و پا زدنای بچه ها برای اینکه این خاک یه وجب هم ازش کم نشه برای اینکه سایه ی یه غریبه روی ایران و ایرانی نیفته ، یه دلشوره ای داشتم چون میدونستم آدما توی جنگ فقط خاکریزاشون احاطه نمیشه ، خیلی آدما حکم قرارگاه برات دارن ، حکم پشتیبانی که ته ته دلت بهشون قرصه ساعتمو نگاه کردم دیدم که عقربه ها توی سرازیری ترمز بریدن ، میخوان برن و زودتر به مقصد برسن ، رسیدم به پل عابر پیاده
تعداد پرسوناژ: 5 مرد - 0 زن - 0 کودک یا نوجوان