Famoun Logo
سلام، لطفا وارد شوید
ثبت نمایشنامه

متن های جذاب

فیلتر ها
حذف فیلتر ها

فیلتر ها
حذف فیلتر ها

اگر متن مورد نظر خود را نیافتید، اینجا کلیک کنید.
دستی که جا مانده بود photo
علی حیدری

5 دقیقه

۱۳ دی بود ، سوز اول زمستون داشت استخونامو میزد ، دلشوره داشتم ، اما نمیدونستم از کجا و برای چی ؟ هرچی میگذشت این حس بهم بیشتر و بیشتر غالب می شد ، انگار توی دلم هزارتا آدم داشتن رخت چرک چنگ میزدن ، ساعت از نیمه شب گذشته بود توی خیابون راه میرفتم و بی قرار بودم ، حس میکردم قراره یه داغ تازه به سینم بشینه ، حس و حال روزای جنگو داشتم ) گروه فرم ، فرمی با محتوای جنگ اجرا می کند. ( ، که الی تموم دست و پا زدنای بچه ها برای اینکه این خاک یه وجب هم ازش کم نشه برای اینکه سایه ی یه غریبه روی ایران و ایرانی نیفته ، یه دلشوره ای داشتم چون میدونستم آدما توی جنگ فقط خاکریزاشون احاطه نمیشه ، خیلی آدما حکم قرارگاه برات دارن ، حکم پشتیبانی که ته ته دلت بهشون قرصه ساعتمو نگاه کردم دیدم که عقربه ها توی سرازیری ترمز بریدن ، میخوان برن و زودتر به مقصد برسن ، رسیدم به پل عابر پیاده

تعداد پرسوناژ: 5 مرد - 0 زن - 0 کودک یا نوجوان