متن های جذاب
فیلتر ها
حذف فیلتر ها60 دقیقه
چهار دانشجوی دانشگاه هنر برای انجام یک پروژه فارغ التحصیلی در رقابت دانشجویی شروع به تمرین نمایش میکنند که متن را یکی از همین دانشجویان نوشته که قبیله بنی تمیم از قبایل ثروتمند عرب در زمان پیش از اسلام زیر بار دادن مالیات به ایران نمی شود. جنگی در گرفته و دختران قبیله به اسارت می روند. در زمان صلح وقتی سران قبیله برای باز پس گیری غنایمشان می روندکسری ایران دختران به اختیار خود آزاد گذاشته که اگر می خواهند بروند و اگر نه با قبیله همراه شوند اما دختر مردی به نام قیس و چند تن دیگر بر نمیگردند و از آن زمان قیس قسم می خورد که دخترانش را زنده به گور کند و تعدادی قبیله نیز از این رسم پیروی می کنند. طی سالیان عمرش قیس 16 دخترش را میکشد اما همسرش آسیه نوزاد دختر آخرش را توسط فردی به نام فرزدق فراری میدهد و می گوید نوزاد مرده به دنیا آمده. سال ها میگذرد. آسیه خودکشی میکند و خود را زنده به گور میکند. قیس اسلام می آورد و توبه میکند . سپس از کنیز خانه متوجه می شود که دختری به نام ساریه دارد که خالی در کنار لبش است و نزد قبایل مدینه فرستاده شده .با یاران پیامبر به آن سمت می رود و خانه به خانه در جستجوی دخترش می رود. سپس وارد خانه ساریه شده و ساریه به گمانی که دزد است او را میگیرد اما به مرور متوجه می شود او همان پدری ست که سال هاست آرزوی مرگش را دارد. زمانی که تصمیم به کشتن او ناغافلانه دارد پشیمان میشود و روبند خود را برداشته و خود را به پدر معرفی میکند.قیس همان جا سکته میکند. در خلال نمایش به جاهلیت مدرن و مشکلات شخصیت های دانشجو در دنیای امروز نیز پرداخته می شود. و پیرنگ کلاسیک و مدرن در دل هم پیش می رود.
تعداد پرسوناژ: 3 مرد - 4 زن - 0 کودک یا نوجوان
60 دقیقه
کیان پسر بچه ای است که تمام وقت درگیر بازی های کامپیوتری ست و از زمانی که برای او تبلت خریده اند دیگر با پسردایی اش که از دوستان صمیمی او نیز هست بازی های فکری، نقاشی و فعالیت های این چنینی را انجام میدهد.هر زمان که خانواده اش برای شام یا ناهار صدایش می کنند جواب نمیدهد یا نمی رود تا یک شب متوجه می شود که دیگر والدینش قادر به دیدن او نیستند و گویا هرگز متولد نشده وقتی وارد اتاق خوابش می شود متوجه نور آبی رنگی میشود که او را به دنیای بازی های مجازی دعوت میکند. با اشتیاق وارد شده و در آنجا با موجودی به نام جینگیلی (رئیس دنیای بازی های کامپیوتری) و دوستش فینگیلی(رئیس دنیای مجازی والدین) آشنا میشود در ابتدا شخصیت بعضی از بازی ها را میبیند و دنیا برایش مجذوب کننده است اما به تدریج دلش برای خانواده اش تنگ می شود مخصوصا وقتی متوجه می شود دیگر قادر به بازگشت نیست مگر اینکه طلسم دیوهای سبز را بشکند و تعدادی بچه ی دیگر را که در این دنیا گیر افتادند را نجات دهد بنابراین کیان با کمک جینگیلی و شخصیت های بازی های پرنده خشمگین و قارچ خور به جنگ دیوهای سبز می روند و آن ها را نابود و در نهایت بچه ها را نجات می دهد اما جینگیلی نیز اکنون خانواده میخواهد و امید داشت با شکستن طلسم شاید او نیز تبدیل به انسان شود ولی این اتفاق نمی افتد مجدد کیان و بچه ها با هم هفکری کرده و به جینگیلی میگویند ما دوست و خانواده توییم و قول میدیم که هر روز فقط برای یک ساعت بیاییم باهات بازی کنیم تا او نیز تنها نباشد.
تعداد پرسوناژ: 10 مرد - 1 زن - 4 کودک یا نوجوان
20 دقیقه
مترسکی تنها در مزرعهای سوخته هست که دیگر در آن کشت و برداشت نمی شود. اکنون که او دیگر وظیفهای ندارد و آزاد شده پی آرزوی همیشگیاش یعنی پدا کردن یک دوست میرود. فصل زمستان است و برف شروع به باریدن میکند و آدم برفیای درست می شود.مترسک با صحبت کردن از هر جایی و تعریف داستان عاشقی و ... سعی به برقراری ارتباط با آدم برفی می کند آما او ساکت است در نهایت برای اینکه آدم برفی از بین نرود مترسک تمام از خودگذشتگی را میکند تا آفتاب بیرون نیاید اما خودش به امید اینکه شاید آدم برفی تنها با آدم برفی دوست می شود و مترسکی مثل او را دوست ندارد خود را در معرض برف و سرما قرار میدهد تا تبدیل به آدم برفی شود اما در این راه جان خود را ازدست میدهد.
تعداد پرسوناژ: 1 مرد - 0 زن - 0 کودک یا نوجوان
60 دقیقه
در سال 1970 شش شهروند انگلیسی از طبقات اجتماعی متفاوت از غرق شدن کشتی مسیر انگلیس به هند نجات به پیدا کرده و در جزیره ای آتشفشانی در دریای سرخ گیر می افتند در این هنگام جنازه ای را می بینند و کشمکشی بین اشخاص بنا بر اعتقادشان بر سر دفن جسد اتفاق می افتد و درنهایت با رای گیری و انتخاب رهبر میان خودشان ، پیرمرد 70 ساله به نام آلبرت پیر را انتخاب و با توجه به مسیحی بودن جنازه تصمیم به ساخت تابوت و دفن او می کنند اما زمانی که برای آوردن مصالح می روند و بازمیگردند متوجه می شوند جنازه را آب برده است بنابراین عدم صلاحیت پیرمرد توسط شخص سیاستمدار رد و خود را بعنوان رهبر گروه مشخص میکند و دستور میدهد عده ای به شرق و عده ای به غرب بروند. در بازگشت سیاستمدار خبر مرگ فرد ملاک دار و ثروتمندی که به سمت غرب با او بود را می آورد که چون چاق بوده نتوانسته فرار کن و توسط حیوان درنده ای کشته است. شخص دیگری که نویسنده بوده و بر ضد سیاستمدار برای فهمیدن حقیقت به غرب میرود اما صدای فریاد کشته شدن او نیز شنیده میشود، پیرمرد از فشار زیاد سکته میکند و پسر جوانی که قصد خودکشی در دریای سرخ را داشته و ساستمدار از گروه می مانند و با توجه به مهربان بودن و معتقد بودن پیرمرد تصمیم میگیرند تابوت را برای او بسازند تا جنازه اش روی زمین نماند آنها برای آوردن مصالح به سمت دریا می روند اما پسر جوان باز نمیگردد.در نهایت سیاستمدارو جنازه ای که زنده شده بوده در حال گپ و گفت دیده میشوند و مشخص میشود در هنگام برگشت ساستمدار زودتر رسیده ، جنازه زنده شده و متوجه شده از کارگران حرفه ای کشتی ست و میداند کشتی بعدی چه مدت بعد می آید و با هم نقشه کشیده بدند که تعداد نفرات را برای داشتن منابع بیشتر در جزیره از بین ببرند در نهایت کارگر با چوب علامتی می سازد تا کشتی نجات آن ها را پیدا کند اما پس از اتمام کار او توسط سیاستمدار کشته میشود،کشتی سر میرسد اما در زمانی که سیاست مدار دست تکان میدهد آتفشان فعال شده و کشتی دور میشود و ساستمدار نیز کشته می شود،در آن هنگام تاناتوس الهه مرگ مانیفست خود را خطاب به انسان ها صادر میکند.
تعداد پرسوناژ: 7 مرد - 0 زن - 0 کودک یا نوجوان