Famoun Logo
سلام، لطفا وارد شوید
ثبت نمایشنامه

متن های جذاب

فیلتر ها
حذف فیلتر ها

دقیقه
دقیقه

پرده
پرده

محدوده قیمت
تومان
تومان
فیلتر ها
حذف فیلتر ها

دقیقه
دقیقه

پرده
پرده

محدوده قیمت
تومان
تومان
اگر متن مورد نظر خود را نیافتید، اینجا کلیک کنید.
اتول‌سورون photo
باقر سروش

75 دقیقه

یک سال از روزی که شاه فرنگ بوده و اتومبیل دیده و عاشق‌اش شده و یکی را پیش خرید کرده، گذشته است. اتومبیل هنوز نیامده و خواب و خوارک برای شاه نمانده و مملکت را رها کرده و کارش شده است مشق شوفری با اتول خیالی. بلخره اتول همایونی می‌رسد و مراسم «اتول سورون» به میمنت آمدنش برگذار می‌گردد. شاه به گروه تغزیه امر می‌کند، تعزیه مضحک «مرکبِ مرد پسند» در این مراسم اجرا گردد تا در لفافه به زن‌های حرمسرا بفهماند دلشان را برای اتول سواری صابون نزنند. شاه که قرار بوده با آمدن اتول به چهارگوشه مُلک سر بزند، سرش اما به خودِ اتول گرم می‌شود و مملکت بی‌صاحب‌تر از قبل می‌شود. گروه‌های آزادیخواه از این فرصت استفاده می‌کنند و او را به باد انتقاد می‌گیرند. در نهایت شاه در یک روز آفتابی که رانندگی می‌کرده، تروری نافرجام می‌شود که منجر به فلجی و بی‌زبانی شاه می‌شود و معلوم نمی¬کند کار آزادیخواهان است یا مافیای داخلی. تصمیم بر این می‌شود فعلن پسرعمویش که بدل اوست، امور را به دست بگیرد و کسی نداند که شاه این‌طور شده و حتی پسرعمو، چون خود شاه به حرمسرا آمد و شد کند. زن‌ها که چنین وضعیتی را برنمی‌تابند،جلسه می‌کنند و با قاطعیت اعلام می‌کند شاه نمرده است. نقشه این است که نعش بی‌زبان شاه را همچون لعبتی به دست بگیرند و خودشان باشند که امور مملکت را به دست گیرند. آنها هر کدامشان چیزی از شاه را بلد است، که می‌تواند این لعبت را زنده کند.

تعداد پرسوناژ: 21 مرد - 10 زن - 0 کودک

Famoun tik icon متن اجرا شده
Famoun tik icon متن برنده جایزه
دریافت مجوز نویسنده
رسن‌های گور photo
باقر سروش

90 دقیقه

شنبه بود که که لُودِرها توی حیاط مدرسه آمدند. ما توی کلاس بودیم و شیشه‌های کلاس تکان می‌خورد، انگار توی خود کلاس آمده بودند. دو لودر در دو طرف حیاط را شیار دادند و تکه‌های بزرگ آسفالت را می‌دیدیم که از زمین کَنده می‌شد. حیاط مدرسه و خود مدرسه و تمامی اطراف مدرسه توی قدیم‌ها قبرستان بود. ما می‌دانستیم سال‌هاست که روی گُرده‌ی مُرده‌ها درس می‌خوانیم. به کلاس برگشتیم و لودرها دوباره شروع به کار کردند. از شیشه کلاس می‌دیدم که از مستطیل‌ها خاک در می‌آورند. دو مَغاک داشت دهن باز می‌کرد. مُرده‌ها انتظار می‌کشیدند که بیرون بیایند. آنقدرها هم در اعماق نبودند؛ شاید دو متر پایین‌تر. ظهر شده بود. لودرها همچنان می‌کَندند و همچنان خاک سیاه و کبود بیرون می‌آوردند. می‌دانستیم وقت آمدن دخترهاست. آنها شیفت بعدازظهر بودند. از سرپایین کوچه که پایین آمده بودند و لودرها را که دیده بودند، خنده و حرف و همه چیز روی لبشان ماسیده بود. زنگ که خورد بی‌اینکه خیلی به آن دو مغاک خیره شویم، بی‌صدا از حیاطِ بی‌دَر خارج شدیم. دخترها هم بی‌صدا از کنار ما رَد شدند. دو دسته آدمِ مسخ‌شده بودیم که انگار همدیگر را نمی‌دیدیم. یکی جرئت به خرج داد و داد زد: «مُرده‌ها سر کلاس نشسته‌اند». زنگ صدایش همان لحظه محو شد و تمام شد.

تعداد پرسوناژ: None مرد - None زن - None کودک

Famoun tik icon متن اجرا شده
Famoun tik icon متن برنده جایزه
دریافت مجوز نویسنده