قرار است برای دختر خانواده خواستگار بیاید، دختر از مادرش درخواست می کند تا برادر معلول اش در شب خواستگاری حضور نداشته باشد! پدر بعد از مدتها که در زندان به سر می برد سر زده می رسد...

خلاصه ایاز شیش آبجی در پایین شهر منطقه نازی آباد تعدادی خواهر به همراه برادرشان ایاز با شرایط سخت و ابتدایی بدون سرپرست زندگی می کنند، مادرشان چندسالی می‌شود که از دنیا رفته و پدرشان سالها قبل ناپدید شده! ناگهان تلفن خانه به صدا در می آید و خبر مهمی به آنها می‌رسد و از شنیدن خبر همگی شوکه می شوند!

مرد جوانی که او را جوکر می نامند، افرادی را که در جامعه به او آسیب رسانده اند را برای مجازات و تسویه حساب به بک استیج یک تالار هنری برده، ناگهان صاحب تالار سر می رسد!

ثریا دین و آیین زندگی اش سست است! اما به عشق با سیاوش ایمان دارد... او به تازگی ازدواج کرده و همسرش سیاوش شخصی با ایمان است،سیاوش ناخواسته با عده ای که یکی از آنها جوانی است که قبلاً عاشق ثریا بوده درگیر می شود و اورا به قتل میرساند..‌ ثریا به سقاخانه می رود و از مولا علی مدد میخواهد ... ثریا پیگیر سیاوش می شود تا بتواند برای او رضایت بگیرد، خانواده مقتول شرط عجیبی میگذارند! تا اینکه پدر سیاوش در این میان رازی از سیاوش بر ملا می کند و همگی شوکه می شوند! و...

دختر جوانی بنام سمیه خاکی بدون اطلاع از خانه خارج شده و کشته شده! پلیس به مرگ دختر جوان مشکوک میشود و تحقیقات خود را آغاز می کند، سرگرد جونیدی متوجه راز مهمی میشود و فقط با مادر مقتول در میان می گذارد! چون پای آبرو وسط است.