متن های جذاب
فیلتر ها
حذف فیلتر ها۴۵ دقیقه
مالدرمو که فردی بینا است از بالای کوهی به درهای سقوط میکند. این دره هیچ راه برگشتی به بالای کوه ندارد و مالدرمو در آن گیر میفتد. خانوادهای که کور مادرزاد هستند و حتی نمیدانند دیدن وجود دارد در این دره زندگی میکنند. لامیا که دختر خانواده است مالدرمو را پیدا میکند و بعد پدر لامیا که رگلو است و برادر لامیا که سردانت نام دارد او را وارسی میکنند. مالدرمو از دیدن صحبت میکند اما آنها باور نمیکنند و از او میترسند. سردانت میخواهد مالدرمو را اسیر کند ولی مالدرمو با اینکه زخمی است فرار میکند. اما بر میگردد و قول میدهد که دیگر از دیدن صحبت نکند تا اجازه دهند در آنجا زندگی کند. بعد از مدتی مالدرمو و لامیا عاشق هم میشوند. و کم کم مالدرمو میفهمد که پدر یعنی رگلو از دیدن اطلاع دارد و در پی بحثی به مالدرمو هشدار میدهد که من میدونم دیدن چیه اما حق نداری به بچههام بگی. مالدرمو هم شروع میکند به روشی لامیا را آگاه کند که دیدن وجود دارد. و لامیا آگاه میشود. سردانت به طور اتفاقی همه حرفهای آنها را میشود. بعدا پدر به لامیا میگوید که چشمهای مالدرمو رو باید در بیارن چون توی یه دره یه مریضی هست که فقط به اونایی که چشم دارند آسیب میزند که اون وقت مالدرمو و لامیا میتوانند به هم برسند. پس دختر با پدر همکاری میکند که مالدرمو را بیهوش کنند تا چشمهای او را در بیاورند. اما سردانت که از همه چی با خبر است مالدرمو را آزاد میکند و به او میگوید که فرار کند. اما پدر سر میرسد و مالدرمو که هنوز گیج داروی بیهوشی است را میخواهد کور کند. مالدرمو فریاد میزند و از سردانت کمک میخواهد و سردانت به کمک مالدرمو میاید و پدرش را میکشد. و بعد از مدتی مالدرمو رییس خانواده میشود و جای پدر را میگیرد.
تعداد پرسوناژ: ۳ مرد - ۱ زن - ۰ کودک یا نوجوان
25 دقیقه
نمایش توهم در باره مردیست که به دلایلی دچار شک به همسرش شده و حالا در فضای خواب خود در یک دنیای سورئال با ناخودآگاه خود بر سر این شک به ستیز میپردازد. نمایش توهم یک نمایش کوتاه یا میکرو تئآتر میباشد که در فضای سورئال به مسائل روانشناختی زندگی زناشویی میپردازد.
تعداد پرسوناژ: 2 مرد - 0 زن - 0 کودک یا نوجوان
۵۰ دقیقه
در نمایش مارسی نوزده نود و شش، گیلبرت و لوسی دو دزد هستند که هرکدام جدا برای سازمانهای مخفی کار میکنند و و سعی دارند الماسی را در موزهای از نیویورک بدزدند. دقیقا هر دو همزمان به الماس میرسند و بعد از نزاعی بر سر الماس آژیرهای خطر سالن روشن میشود و هر دو توافق میکنند به مخفیگاه لوسی بروند. وقتی به مخفیگاه میرسند دارند برای تقسیم الماس نقشه میکشند که یکهو پدر روحانیی در میزند و برای موعضه وارد خانه لوسی میشود اما این پدر روحانی دزدی دیگر است که در نهایت الماس را از هر دو میدزدد و آن دو سرشان بی کلاه میماند. این نمایش در فضای کمدی موقعیت و کاریکاتور میباشد.
تعداد پرسوناژ: ۲ مرد - ۱ زن - ۰ کودک یا نوجوان