Famoun Logo
سلام، لطفا وارد شوید
ثبت نمایشنامه

فراموشی photo

فراموشی

(0 رای ثبت شده)
Profile Picture داریوش ربیعی

خلاصه داستان:

مراد که خواننده ترانه های پاپ است سعی دارد همسرش ریحان را متقاعد کند که از کشور مهاجرت کنند. در گیر و دار مجادلۀ آنها رفته رفته وارد رازهای تاریکِ زندگی آنها میشویم. ظاهراً ریحان دچار نوعی بیماری روانی ست و محکوم است به مصرف قرص هایی که مراد سعی دارد منظم و سر وقت به او بخوراند. ریحان مدعی میشود نه تنها قرص ها را مصرف نکرده است بلکه با حل کردن آن ها در چای مراد، قرصها را به او خورانده است. قرص هایی که یکی از عوارض آن فراموشی ست. در تاریکی این فراموشی ست که خاطراتی در ذهن آن ها جرقه می زند و پیش می رود تا پرده از جنایتی هولناک فرو می افتد. قتل دختر زیبای چشم سبزی که در آپارتمان رو به روی آن ها زندگی می کند.

ملاحظات: این نمایشنامه به روسی ترجمه و در تئاتر میرهولد روسیه روی صحنه رفته و مورد استقبال منتقدین و تماشاگران روسی قرار گرفته است.

نوع اثر: نمایشنامه تالیفی

زمان: 50 دقیقه

ژانر: درام اجتماعی

مخاطب: بزرگسال

تعداد پرسوناژ: (0 کودک یا نوجوان - 1 مرد - 1 زن)

نوع اجرا: 1 پرده

مضمون اثر: دو, نفره, نمایش

Famoun tik icon متن اجرا شده
امتیازدهی:
Sample Profile Picture
...

صحنه پذیرایی یک آپارتمان که چینش وسایل نشان از
ظرافتهای آدمی باسلیقه دارد. مراد مردی چهل ساهه و مردی چهل سااهه و
آراسته با هباسِ بیرون، ایستاده جلوی آینه قدی ندد یکِ نه قادی نددیاکِ
ورودی و موهایش را با وسواس شانه می ورودی و موهایش را با وسواس شاانه مایز ند. صدای زناد. صادای
ریحانه خارج از قاب به گوش میرسد.[
صدای ریحانه مراد... مراد؟
مراد بعله
صدای ریحانه یه چیدی میخونی؟
مراد چی گم کردی؟
صدای ریحانه حاال تو بخون.
مراد تو چه دستگاهی؟
صدای ریحان حوصلهی خوشمدگی ندارم مراد!
مراد )میخواند( عدیدِ دهم، زهی خا... یارِ خ زهیخاا... یاارِ خ شوشاگلم،
زهیخا... خیال نکن که رفتهای...
]ریحانه از اتاق بیرون میآید. با نگااهش باه ماراد
دهخوریش را نشان میدهد. مراد ساکت میشود.[
ریحانه االن وقتِ شوخیه مراد؟
مراد چی گم کردی ریحان؟
01 فراموشی
ریحان هیچی
]ریحانه وارد اتاقِ دیگر میشود. مراد به مسیری کاه
ریحانه رفته است نگاه میکند و شروع باه خوانادن
میکند.[
مراد )میخواناد( تا بهارِ دهنشین... آمده سوی
چمن...
ای بهار آرزو... بر سرم سایه فکن...
]خواندنش را قطع می کند[
این خوبه؟... ریحان؟... ریحان!
]از ریحانه جوابی نمیرسد. مراد به سمت اتاق مای-
رود و در آستانه اتاق میایستد.[
مراد من جدیجدی دارم نگران میشما!!!
]ریحانه از اتاق بیرون میآید و روبروی مراد می ایستد.[
ریحانه گذرنامهت کجاست؟
مراد دنبال گذرنامهی من میگردی؟
ریحانه نه؛ دنبال گذرنامهی خودم
مراد گذرنامهی منو واسه چای مایخاوای
پس؟
ریحانه گفتم شاید گذرنامهی منم اونجا باشه.
مراد کجا؟
ریحانه همونجا دیگه؛ جایی که گذرنامهی توئه.
]مراد به سمت کتاش که از پشتی مبل آویدان اسات
میرود و از جیب بغلِ کتش گذرنامهاش را بیرون مای
آورد.[
مراد ایناهاش.
نمایشنامه 00
ریحانه ببین مال توئه؟
]مراد گذرنامه را باز میکند و آن را به سامت ریحاناه
می گیرد.[
مراد گذرنامهی منه.
ریحانه چرا یادم نمیآد کجا گذاشتمش؟
مراد واسه اینکه استرس داری. بیا یه خرده
بشین. تمرکد کن. یادت میآد، ...ها؟
ریحانه نه. اصالً انگار از ذهنم پاک شده.
مراد یه دقه بهش فکر نکن، یادت میآد.
ریحانه نمی تونم بهش فکر نکنم. ماراد! مان اصاالً
گذرنامه داشتم؟
مراد این دیگه از اون حرفاس.
ریحان واسه چی من گذرنامه داشتم؟
مراد واسه سفر.
ریحانه کدوم سفر؟
مراد سفرِ احتماهی.
ریحانه کجا؟
مراد هر جایی خارج از مرزا.
ریحانه خارج از مرزا چه خبره؟
مراد میرن آبوهوا عوض کنن.
ریحانه مام میریم آب و هوا عوض کنیم؟
مراد ما میریم که فراموش کنیم.
ریحانه چیو؟
مراد گذشته رو.
ریحانه گذشته چه عیبی داره؟
01 فراموشی
مراد خیلی سئوال میپرسی.
ریحانه واسه اینکه نمیدونم چرا میخوایم از مرزا رد
شیم؛ اگه قرار بر فراموشیه، من هماین جاام
چیدی یادم نمیآد.
مراد وهی من همهچی یادمه.
ریحانه پس بهخاطرِ تو میخوایم بریم؟
مراد بهخاطر هر دومون. من فراموش کنم.
تو بهخاطر بیاری.
ریحانه یعنی جامون عوض شه؟
مراد نمیدونم چهجوری توضای بادم کاه متوجاه
شی.
ریحانه با یه هحنِ آروم و مهرباون. وقتایام توضای
میدی بهم نگاه کن. اینجوری متوجه میشم.
حاال بهم بگو چی باید یادم بیاد.
مراد یادت بیاد که خوشبخت بودیم.
ریحانه حاال نیستیم؟
مراد نمی دونم. احساس خوشبختی میکنی؟
ریحانه خوشبختی چهجور حسیه؟
مراد یه حس خوب.
ریحانه دقیقتر بگو.
مراد چیدی باشه که ازش هذت ببری.
ریحانه مثلِ بوی هیمو؟ بوشو دوست دارم. هاذت مای
برم.
]ریحانه به سمتِ آشپدخانه میرود.[
نمایشنامه 01
مراد کجا میری؟
ریحانه ببینم تو یخچال هیمو هست.
مراد االن فصلش نیست.
ریحانه )می ایستد، پس از کمی مکث بر میگردد سمتِ ماراد( پاس
یه فصالیی خوشبخت نیستم.
مراد منظورم یه هذت بدرگتر بود.
ریحانه دیگه چیدی به ذهنم نمیرسه.
مراد میریم که اون چیدِ بدرگتر یادت بیاد.
ریحانه اون فصلی نیست؟
مراد گذرنامهتو پیدا کن.
ریحانه تو میخوای چیو فراموش کنی؟
مراد بدبختی رو.
ریحانه بدبختی چهجور حسیه؟
مراد بدبختی اینه که از بوی هیمو هم هذت نبری.
ریحانه کدوم عکسم روش بود؟
مراد ها؟
ریحانه رو گذرنامهم.
مراد اونی که مقنعهی سبد زدی؛ سبد پررنگه.
ریحانه )به هم می ریدد( سبد؟ من هیچوقت مقنعهی سبد
نداشتم.
مراد بیا بشین.
ریحانه نشستنم نمیآد.
مراد )آمرانه( ریحان بیا بشین.
]ریحان میرود روی یکی از مبلها مینشیند.