Famoun Logo
سلام، لطفا وارد شوید
ثبت نمایشنامه
خانه نمایشنامه تالیفی دبستان دوشیزگان

دبستان دوشیزگان photo

دبستان دوشیزگان

(0 رای ثبت شده)
Profile Picture شکوفه آروین

خلاصه داستان:

این اثر با تاکید بر نقش زنان در جامعه، به روایت تاریخی شکلگیری اولین مدرسه دخترانه در ایران می پردازد. زبان متن قاجاری و همراه با قطعات موسیقی است که به صورت زنده اجرا میشود.

ملاحظات: این نمایشنامه در ۲۸ امین جشنواره بین المللی تئاتر فجر در سال ۱۳۸۸ در بخش متون برگزیده شده است و همچنین جایزه دوم جشنواره بانو را از آن خود کرده است. همچنین در ۲۸مین جشنواره فجر در بخش نمایشنامه‌خوانی به کارگردانی نعیما کرمی اجرا شده است. همچنین با فروش حق اجرا از طریق فامون در فروردین 1401 توسط امیررضا وزیری به مدت 45 روز در یزد اجرا شده است.

نوع اثر: نمایشنامه تالیفی

زمان: 60 دقیقه

ژانر: تاریخی/اسطوره‌ای

مخاطب: بزرگسال

تعداد پرسوناژ: (1 کودک - 8 مرد - 2 زن)

نوع اجرا: 5 پرده

مضمون اثر: اجتماعی, سیاسی، قاجاری، زنان

Famoun tik icon متن اجرا شده
Famoun tik icon متن برنده جایزه
امتیازدهی:
Sample Profile Picture
...

[اتاقی در ساختمان کلاه‎فرنگی. مخبرالسلطنه هدایت وزیر معارف وقت پشت میز نشسته است. فراشباشی وارد می‌شود.]
فراشباشی: قربان رخصت دهید. بیگاه است و فریاد این ضعیفه به آسمان!
هدایت: این چه دیوانخانه است که از عهده‌ی فریاد یک زن بر نمی‌آید؟
فراشباشی: می‌گویند کار لازمی دارند، اگر اجازه می‌فرمایید شرفیاب شوند. الساعه مهمانان
فرنگی می‌رسند.
هدایت: بگویید اگر حرف حساب دارد وارد شود.
فراشباشی: اطاعت امر
[ فراشباشی تعظیم می‌کند و می‌رود. چند لحظه بعد بی‌بی وارد می‌شود.]
بی‌بی: آمده¬ام دادخواهی، مگر کاری خلاف شرع کرده‌ام؟ مدرسه باز کرده‌ام تا دخترها با
سواد شوند. چرا باید مدرسه‌ام را به هم بریزند؟
هدایت: از من کاری ساخته نیست.
بی‌بی: من زنی لچک به سرم و از مدرسه‌ام دفاع می‌کنم. اما شما آقای مخبرالسلطنه
هدایت چگونه است که وزیر این مملکت هستید و نمی‌توانید آن را اداره کنید؟
اگر از شما کاری ساخته نباشد، پس از چه کسی ساخته است؟
هدایت: من به حکم عمل می‌کنم.
بی‌بی: من می¬خواهم از شما سوال کنم آیا در این پایتخت ملاباجی نبوده یا مکتب¬خانه از
بدو عالم تا این دم معمول و دایر نشده یا دختران ما نزد آخوندهای زیرگذر محله
درس نمی‌خواندند؟
هدایت: حکما غیرت رجال اعظم همچه چیزی را نمی‌پذیرد.
بی‌بی: همین رجال باغیرت ما را در غدیر ذلت و جاده‌ی بطالت گذاشته‌اند. چرا نباید زنان
ایران تحصیل بکنند و شریک غم و الم مملکت باشند و بدانند امروز بر سر این
مملکت بینوا چه می‌آید؟ تا بفهمند دشمن آب و خاکشان کیست؟ تا بدانند دست
اجانب در مملکتشان چه می‌کند؟ تا خواستند بعضی‌ها حرف بزنند بزرگترها
گفتند شما زن هستید. شما را چه به این کارها؟ باید فکر خانه‌داری باشید. حتی
امر را هم بر خود مشتبه کردند و همچه خیال می‌کنند ما را آفریده‌اند از برای
کنیزی مردان...
هدایت: به التجا آمدید یا خطابه و ترعیب؟
بی‌بی: جز به دادخواهی نیامدم. غرض برچیدن بنیاد ظلم و چیدن اساس مشروطیت و
حریّت است.
هدایت: [آهسته پنهانی] من می‌دانم که شما مقاصد بزرگی دارید، دریغ که اوضاع مساعد
نیست.
بی‌بی: حکم خدا اوضاع مساعد می‌خواهد چه کند؟ مگر شارع مقدس نفرموده طلب‌العلم
فریضه علی کل مومن و مومنه. چطور است که وجوب علم برای رجال اوضاع
مساعد دارد و برای نسوان ندارد
هدایت: من با حکومت نمی توانم در بیفتم.
بی‌بی: عجب دوره‌ی قانونی، عجب ایام آزادی، عجب مملکت مشروطه. این هم وزیر
قانونی... بی‌بی چه کند که وزیر معارف از خود اختیاری ندارد؟
هدایت: من ناچار به اطاعتم اما شما یک کار می‌توانید بکنید.
بی‌بی: چه کار؟
هدایت: کلمه‌ی دوشیزه به معنای باکره است و باکره شهوت‌انگیز. شما روی تابلوی مدرسه
بنویسید در این دبستان دختر از چهار تا شش سال پذیرفته می‌شود. بزرگترها را
هم مرخص کنید.
بی‌بی: دختران 4 تا 6 ساله که نزد ملاباجی‌ها باسواد می‌شوند. بزرگترها مگر چه گناهی
کرده‌اند که باید بیسواد بمانند؟
هدایت: (عصبانی) ستاره‌ی بخت در برج یمن بود که مدارای امنیه چی‌ها خلاص کردتان از
عقوبت. حال قدر این مدارا بدانید و ترک دیوانخانه کنید که معذورم از حرف
بیجا. برای این کار چاره‌ای نیست جز همان که گفتم. مرخصید![بلند می‌شود و به
سمت در می‌رود و فراشباشی را صدا می‌زند.]