متن های جذاب
فیلتر ها
حذف فیلتر ها
90 دقیقه
سرد و صداي خِش خشِ سوسكهای آشپزخانه و سيلی آخر زمستان است. كوچه خشك از صدای پاهاست. خواب ماندههايی خود را مانند سوسكها از سوراخی به سوراخِ ديگر می چپانند. باد هوووی میكشد و موهای زنی را. همه جا بوی سيلی میآيد. كبود و وحشی، رنگِ تنِ مردهای باد کرده روی آب.
تعداد پرسوناژ: 0 مرد - 1 زن - 0 کودک

80 دقیقه
سه نسل از یک خانواده متزلزل در یک نقطه از زمان در خانهای قدیمی که حوادث زیادی را به خود دیده با یکدیگر مواجه میشوند. در این تقاطع زمانی نسل چهارمی درحال تولد است که به دنیا آمدنش زندگی و روابط بقیه افراد را دستخوش تغییرات بسیاری می کند. این بچه تکرار همان نسل معیوب و آسیب دیده است. گویی زمان در پایان سده بار دیگر قرار است تکرار شود.
تعداد پرسوناژ: 2 مرد - 2 زن - 0 کودک

50 دقیقه
در معرفی بیشتر این مجموعه آمده است: در این دفاتر کوشیده ایم حتی الامکان موضوعات و مسائل روز و مهم جامعه مان را با نگاهی صدمه شناسانه و البته نگاهی نو، قلمی نو، و ساختاری متفاوت به نگارش و نمایش درآوریم؛ چون که معتقدیم همچون خیلی از امور دیگر، هنر و به فراخور آن تئاتر و نمایش هم پیوسته باید به روز شوند؛ آن هم نه فقط در هیئت فرم و ساختار، که در اندیشه و جهان بینی هم باید سیری تکاملی را طی کنند تا نیاز و انتظارات هنرمندان، دست اندرکاران، متولیان، و از همه مهمتر مخاطبان امروزی شان را فراهم کنند؛ وگرنه همچون بسیار موارد دیگر، لاجرم دستخوش وقایعی تلخ و صدمه هایی جبران ناپذیر خواهند شد.
تعداد پرسوناژ: 4 مرد - 2 زن - 0 کودک

75 دقیقه
یک سال از روزی که شاه فرنگ بوده و اتومبیل دیده و عاشقاش شده و یکی را پیش خرید کرده، گذشته است. اتومبیل هنوز نیامده و خواب و خوارک برای شاه نمانده و مملکت را رها کرده و کارش شده است مشق شوفری با اتول خیالی. بلخره اتول همایونی میرسد و مراسم «اتول سورون» به میمنت آمدنش برگذار میگردد. شاه به گروه تغزیه امر میکند، تعزیه مضحک «مرکبِ مرد پسند» در این مراسم اجرا گردد تا در لفافه به زنهای حرمسرا بفهماند دلشان را برای اتول سواری صابون نزنند. شاه که قرار بوده با آمدن اتول به چهارگوشه مُلک سر بزند، سرش اما به خودِ اتول گرم میشود و مملکت بیصاحبتر از قبل میشود. گروههای آزادیخواه از این فرصت استفاده میکنند و او را به باد انتقاد میگیرند. در نهایت شاه در یک روز آفتابی که رانندگی میکرده، تروری نافرجام میشود که منجر به فلجی و بیزبانی شاه میشود و معلوم نمی¬کند کار آزادیخواهان است یا مافیای داخلی. تصمیم بر این میشود فعلن پسرعمویش که بدل اوست، امور را به دست بگیرد و کسی نداند که شاه اینطور شده و حتی پسرعمو، چون خود شاه به حرمسرا آمد و شد کند. زنها که چنین وضعیتی را برنمیتابند،جلسه میکنند و با قاطعیت اعلام میکند شاه نمرده است. نقشه این است که نعش بیزبان شاه را همچون لعبتی به دست بگیرند و خودشان باشند که امور مملکت را به دست گیرند. آنها هر کدامشان چیزی از شاه را بلد است، که میتواند این لعبت را زنده کند.
تعداد پرسوناژ: 21 مرد - 10 زن - 0 کودک