متن های جذاب
فیلتر ها
حذف فیلتر ها۵۵ دقیقه
شاهی پیش از مرگ بخاطر ترس و وحشت از شب اول قبر وصیت می کند پس از آنکه ریق رحمت را سر کشید هرکس به جای او شب اول قبر در قبر بخوابد تاج و تخت را به او بدهند و دخترش را به عقدش در آورند ، هیچکس حاضر نمیشود که چنین کاری بکند تا اینکه مردی باربر و ژنده پوش به طمع تخت و شحنه و با خیال اینکه در دنیا گناهی نکرده و شب اول قبر بر او آسان میگذرد به درون قبر میرود و میخوابد ، حضرت اجل و میرغضب به سراغش می آیند وپرونده زندگانیش را ورق میزنند و استنطاقش می کنند
تعداد پرسوناژ: ۴ مرد - ۱ زن - ۰ کودک
۵۵ دقیقه
واپسین لحظات زندگانی آخرین شاهنشاه ساسانی که در توهمی مرگبار غوطه ور است و به جهت اعمال مجازات سرگردان و آواره بدنبال مردمی میگردد که به زعم خودش حقش را پایمال کرده اند
تعداد پرسوناژ: ۲ مرد - ۰ زن - ۰ کودک
۶۰ دقیقه
شهروز مهرورز، دکترای روانشناسی دارد و ظاهرا در حرفه اش موفق است. همسرش مرجان، دچار وسواس فکری است و شهروز تلاش می کند به او کمک کند اما هیچگاه موفق نبوده و از این بابت ناراحت است. مرجان به دلیل نگاه از بالای شهروز نسبت به خودش، در مقابل او گارد می گیرد. در کنش و واکنشهای این دو، در طول نمایشنامه، به مرور مشخص می شود که شهروز برخلاف آنچه مدعی بوده در حرفه اش موفق نیست و تا به حال حتی یک بیمار را هم درمان نکرده و در تمام پرونده ها به دروغ نوشته بیمار درمان شده و پرونده را بسته است. در طول نمایشنامه، با رجوع به گذشته و بازی در بازی، مشکلات، کمبودها و عقده های فروخورده شهروز نمایان می شود . مرجان، با ترفندهای مختلف شهروز را به سمت یادآوری خاطرات گذشته و رودر رو شدن با مراجعانی که نتوانسته مشکلی از آنان حل کند و گاه حتی به آنها آسیب رسانده سوق می دهد. شخصیتهایی که در قالب مرجان و شهروز جان می گیرند و نمود می یابند. به عنوان مثال، شخصیت حشمت پهلوان، که دچار مشکلات مردانگی است یا شخصیت شهناز، روسپی ای که شهروز شبی او را درحال مرگ در گوشه خیابان می یابد و اعتیادش را درمان می کند اما شهناز بارها و بارها مبتلا می شود. شخصیت هنگامه، دختر همسایه و عشق دوران نوجوانی شهروز که عادت به دروغگویی دارد و سرانجام وقتی پس از سالها شهروز او را در دادسرا می بیند، درمی یابد که هنگامه به زودی جانش را بر سر دروغ هایش خواهد گذاشت. مرجان به شهروز می فهماند که می داند او به قرص اعصاب اعتیاد پیدا کرده و در نهایت، در جایی که شهروز گمان می کند مرجان او را ترک خواهد کرد، به دلیل حرفهای نگفته ای که پس از سالها گفته شده و دیگر رازی باقی نمانده و هردو با نقاب فرو افتاده با هم رودر رو شده اند، مرجان تصمیم می گیرد بماند و هردو می خواهند از نو شروع کنند.
تعداد پرسوناژ: ۱ مرد - ۱ زن - ۰ کودک