متن های جذاب
فیلتر ها
حذف فیلتر ها۴۵ دقیقه
یک روز صبح ، خروس قصه از خواب بیدار میشود و می بیند که خورشید گمشده است وقتی به دنبال خورشید می گردد، خورشید صدایش می کند و به او می گوید که گم نشده و همین بالا در آسمان است ولی تب کرده پو مجبور شده است، ابرها را روی صورتش بگذارد تا خنک شود. خروس قصه از خورشید می پرسد که برای چی تب کرده و خورشید می گوید تبش از غصه است… غصه از اینکه هر روز صبح اول وقت توی آسمان میآید و همه جا را روشن میکند ولی هیچکس بیدار نمیشود و میگوید که قبلا در این حوالی خروسی زندگی می کرده که همیشه صبحهای زود آواز میخوانده و همه را بیدار میکرده است. خروس قصه به خورشید قول میدهد که بگردد و آن خروس را فوری پیدا کند و به اینجا آورد تا صبح زود آواز بخوابد و آمدن خورشید را اعلام کند…تا خورشید دیگر غصه نخورد و تب کند…
تعداد پرسوناژ: ۵ مرد - ۲ زن - ۰ کودک یا نوجوان
90 دقیقه
ماجرای زن جوانی است که دچار بیخوابی شده و سالیان سال است خوابش نبرده است. این زن پاره ای از حافظه اش را از دست داده و در کنجی خلوت خلیده است. دنبال کسی میگردد که دقیق او را نمی شناسد. تنها همنشین دختر، موجودی اثیری است که شب به شب به او سر میزند و خوابش را ازو میگیرد و میبرد. خواب بر، میخواد پا را از دایره سرنوشت بیرون بگذارد و دختر را یاری کند...
تعداد پرسوناژ: 2 مرد - 2 زن - 0 کودک یا نوجوان
60 دقیقه
کیان پسر بچه ای است که تمام وقت درگیر بازی های کامپیوتری ست و از زمانی که برای او تبلت خریده اند دیگر با پسردایی اش که از دوستان صمیمی او نیز هست بازی های فکری، نقاشی و فعالیت های این چنینی را انجام میدهد.هر زمان که خانواده اش برای شام یا ناهار صدایش می کنند جواب نمیدهد یا نمی رود تا یک شب متوجه می شود که دیگر والدینش قادر به دیدن او نیستند و گویا هرگز متولد نشده وقتی وارد اتاق خوابش می شود متوجه نور آبی رنگی میشود که او را به دنیای بازی های مجازی دعوت میکند. با اشتیاق وارد شده و در آنجا با موجودی به نام جینگیلی (رئیس دنیای بازی های کامپیوتری) و دوستش فینگیلی(رئیس دنیای مجازی والدین) آشنا میشود در ابتدا شخصیت بعضی از بازی ها را میبیند و دنیا برایش مجذوب کننده است اما به تدریج دلش برای خانواده اش تنگ می شود مخصوصا وقتی متوجه می شود دیگر قادر به بازگشت نیست مگر اینکه طلسم دیوهای سبز را بشکند و تعدادی بچه ی دیگر را که در این دنیا گیر افتادند را نجات دهد بنابراین کیان با کمک جینگیلی و شخصیت های بازی های پرنده خشمگین و قارچ خور به جنگ دیوهای سبز می روند و آن ها را نابود و در نهایت بچه ها را نجات می دهد اما جینگیلی نیز اکنون خانواده میخواهد و امید داشت با شکستن طلسم شاید او نیز تبدیل به انسان شود ولی این اتفاق نمی افتد مجدد کیان و بچه ها با هم هفکری کرده و به جینگیلی میگویند ما دوست و خانواده توییم و قول میدیم که هر روز فقط برای یک ساعت بیاییم باهات بازی کنیم تا او نیز تنها نباشد.
تعداد پرسوناژ: 10 مرد - 1 زن - 4 کودک یا نوجوان
20 دقیقه
مترسکی تنها در مزرعهای سوخته هست که دیگر در آن کشت و برداشت نمی شود. اکنون که او دیگر وظیفهای ندارد و آزاد شده پی آرزوی همیشگیاش یعنی پدا کردن یک دوست میرود. فصل زمستان است و برف شروع به باریدن میکند و آدم برفیای درست می شود.مترسک با صحبت کردن از هر جایی و تعریف داستان عاشقی و ... سعی به برقراری ارتباط با آدم برفی می کند آما او ساکت است در نهایت برای اینکه آدم برفی از بین نرود مترسک تمام از خودگذشتگی را میکند تا آفتاب بیرون نیاید اما خودش به امید اینکه شاید آدم برفی تنها با آدم برفی دوست می شود و مترسکی مثل او را دوست ندارد خود را در معرض برف و سرما قرار میدهد تا تبدیل به آدم برفی شود اما در این راه جان خود را ازدست میدهد.
تعداد پرسوناژ: 1 مرد - 0 زن - 0 کودک یا نوجوان
20 دقیقه
پدر آبان (۶ساله) که تصویرگر کتابهای کودکان است فوت میشود. آبان که درکی از مرگ ندارد، بعد از دیدن یکی از تصویرسازیهای پدر فکر میکند که او تبدیل به نقاشی شده و به درون یکی از تابلوهایش رفته. آبان برای یافتن پدر، تصمیم میگیرد به دنیای تصویرسازیها و نقاشیهای او سفر کند ...
تعداد پرسوناژ: 1 مرد - 1 زن - 1 کودک یا نوجوان