قصه درباره زندگی سه دختر در یک پروسه زمانی ده ساله و با محوریت دنیای بازیگریِ تئاتر و سینماست.

لواسان. خرداد 60. عاشورا. اسماعیل با الهام(متعه) در حال گذران زندگی بود که به یکباره پسرش جان می سپارد. همگی درگیر خاکسپاری و تدفین پسر می شوند. ناگهان خبر ارثیه/مهریه از جانب شوهر سابق الهام می رسد. اسماعیل ازدواجش را دائمی می کند. زنش از ماجرای مرگ پسر باخبر می شود و...

تعدادی دختر و پسر برای خوشگذرانی به کویر میروند! ماشین آنها دچار نقص فنی می شود و مجبور میشوند همانجا بمانند، ساعتی بعد یکی از آنها ناپدید می شود!

پیرمردی می‌میرد. فرزند او قصد کفن و دفن او را دارد. اما قیمت‌های نجومی قبر و مراسم کفن و دفن سرسام آور است و فرزند متوفی توان پرداخت این مبالغ را ندارد. صاحب گورستان پیشنهاد ویژه‌ای به فرزند متوفی می‌دهد. پیشنهادی عجیب که روند قصه را تغییر می‌دهد

نا مشخص